در 26 ماهگی فرشته ام
سلام سلام صد تا سلام
دوباره ما با کلی تاخیر اومدیم . توی تیرماه حسابی درگیر بودم . دفاع از پایان نامه و نبود همسری به علت تشرف به حج و بعد هم حلول ماه مبارک رمضان و روزه داری، البته اگه ریا نباشه ، حال و حوصله و وقتی برای نوشتن مطلب توی وبلاگ نمیگذاشت.
چند تا موضوعی که باید در مورد امیرحسین عزیزم بگم اینکه پسرم ٢٦ ماهه شده مبارکه گلم ، چند تا شعر یاد گرفته مثل همه یه توپ دارم قلقلیه اولین شعر بوده، اتل متل توتوله ، کلاغه فار قار میکنه و قسمت هایی از شعر حسنی رو بلده .توی بازی های انفرادیش شعرا رو کامل میخونه ولی وقتی ما میگیم بخون افتخار نمیده و باید ما شعر رو بخونیم و اون قافیه ها رو بگه.
دیگه کامل صحبت میکنه و جای فعل ها و زمان اونها و سوالی و خبری کردن جمله ها رو رعایت میکنه. چند تا کلمه ای که اشتباه میگه خبار(خراب) ، اقات (اتاق) ، شلکات (شکلات) . و هنوز به جای حرف " ح " و گاهی " ر "، " خ " میگه
دیگه کامل کنترل دستشویی رفتن رو داره هرچند گاهی تا دقیقه نود خبر نمیده .
به دایناسور میگه عموناصر البته اوایل درست میگفت اما پسرخاله اش امیرعلی که میگفت عمو ناصر و ما کلی ذوق می کردیم امیرحسین هم عموناصر رو یاد گرفت و به هیچ وجه حاضر به تغییر و تصحیح این اسم نشده.
یه مدتیه که امیرحسین دست توی بینی اش میکنه، البته به نظر میاد بینی اش گرفته یا خارش میکنه چون اذیتش میکنه ، بابایی بهش گفته اگه دست توی بینی ات بکنی مار تو رو میخوره و به این علت وقتی دستش رو توی بینی میکنه خودش گریه میکنه و میگه الان مار منو میخوره.
در ادامه چند تا عکس از شهربازی رفتن امیرحسین رو ببینید :
چند تا عکس از شهربازی مجتمع زیتون شیراز حدود دوماه پیش
امیرحسین و پسرداییش محمدرضا سوار بر اسبی که عاشقشه
امیرحسین(سمت چپ) و پسرخاله اش امیرعلی (سمت راست)
چندتا عکس در شهربازی ایران لند مجتمع خلیج فارس شیراز حدود ده روز پیش
اینم امیرحسین و عموناسر !
اینم یه عموناسر دیگه !